انشای بی معنا
- توضیحات
- دسته: داستانهای ان ال پی
- منتشر شده در یکشنبه, 19 مرداد 1393 18:44
- بازدید: 2432
برایان کولین در خاطرات خود می نویسد: وقتی سال های آخر دبیرستان بودم معلم نگارش از ما خواست انشایی بنویسیم، من با تمام شور و شوق و علاقه ای که به نوشتن داشتم تلاش کردم بهترین انشای خودم را بنویسم. معلم پس از نمره دادن به انشاء در پایان انشای من با خودکار قرمز علامت سوال بزرگی کشیده بود و نوشته بود.
با این استعداد نویسندگی فوق العاده این انشای بی معنا چیه که نوشتی؟
از این نوشته ی معلم بسیار ناراحت شدم و با خودم عهد کردم که دست از نوشتن برندارم و به او ثابت کنم که چه نویسنده ی لایقی هستم. سال ها از آن روز گذشت ولی همیشه خاطره ی آن انشا در ذهنم باقی مانده بود. اکنون که با ان ال پی آشنا شده ام متوجه میشوم که او چگونه مرا به صورت ناخودآگاه برای ادامه دادن به نویسندگی تشویق کرده بود. با درک این نکته از سرزنش او که من استعدا نویسندگی فوق العاده ای دارم مرا در لایه ی شخصیت تقویت کرده بود و از طرف دیگر با سرزنش انشای بی معنای من در سطح رفتار اهمیت معنا را در نوشته ها تذکر داده بود
این داستان به نظریه سطوح منطق در ان ال پی اشاره می کند که رابرت دیلتز مطرح کرده است